یادمه دعای من همیشه همراه تو بود
علت تنهایی من، ترسم از وابستگی و جدایی بود
یادمه ندونستی چی کشیدم
از بازیات بدتر از مرگ کشیدم
می گفتم عشقش می میره به زودی
یادته اینو خودتم بهم گفتی یه روزی
می تونی بخندی به حرفام
به غصه هام به دردام
نمی دونستم چیو باورش کنم
خودمو چه جوری از فکرش رها کنم
هیچ کسی اشکای چشمامو ندید
سکوت فریاد منو انگاری کسی نشنید
منم یه آدمم یه دنیا اشتباه دارم
غصه پنهون تو دلم یه عالمه زیاد دارم
نه من خوبه نیستم تو این حکایت
نمی دونی چقدر پیش خدا از خودم کردم شکایت
یادمه ندونستی من چقدر غم دارم
تو خوب و خوشیو من ماتم دارم
می خوام بگم اگه یه وقت نشنیدم روی کاغذ صدای حرفاتو
به خدا قسم نشد نه اینکه بخوام ندیده بگیرم اون غرور زیباتو
می دونم شاید الان دنبال راهی واسه آزار منی
تو هیچ وقت یه رنگ نبودی تا بدونم تو بی دلی یا که با منی
/ تو واقعا از آزار دادن من لذت می بری؟!
شنیدم از این و از اون، از همه
آخر این قصه برا من بی شک غمه
میگن شما با یکی موندن براتون سخته
فراموش کردن ما دلبسته ها براتون خیلی راحته
چرا فکر می کنی من غم ندارم دل ندارم
منم حرف برا گفتن اشک واسه ریختن کم ندارم
می دونم یه روز منم مثل همه فراموشم می کنی
پس سعی نکن با رفتار عاشقونه ت پریشونم کنی
دیگه اذیتم نکن مگه دل نداری؟!
تا میام باورت کنم میری و پا رو دلم میذاری
وجودم محکوم شدش به بد بودن
دیگه چیزی ندارم نازنین واسه گفتن
پی نوشت:
اومدم حرفای دلمو بنویسم یه چیزی شبیه شعر شد
دوستم گفت قشنگه منم اعتماد به نفسم رفت بالا گذاشتمش رو وبلاگم
من چقدر اینجا رو دوست دارم
دل نوشته:
گریه نکن ای من من نگو که گریه مرهمه
پیش غم تنها بودنت اشکای تو خیلی کمه
یه مدت بود بغض می کردم اما بغضم وا نمی شد
الان از شب قدر که بغضم وا شده بی دلیلم اشک می ریزم